کد مطلب:225623 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:226

مناظره ی عالم آل محمد با جاثلیق
فضل بن سهل، بزرگ ترین شخصیت های مذاهب و ادیان را دعوت كرد. هنگامی كه همگی نزد مأمون (لعنة الله علیه) جمع شدند، وی ضمن خیر مقدم گویی، به آنها گفت: «من شما را دعوت كرده ام، تا با پسر عمویم، كه اهل مدینه است و تازه بر من وارد شده، مناظره كنید. همگی فردا نزد من بیایید، و، احدی از شما غیبت نكند!» همه گفتند: «بله! قربان! ما همه گوش به فرمانیم. فردا صبح نزد تو خواهیم آمد.»

حسن بن سهل نوفلی می گوید: ما خدمت حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام مشغول صحبت بودیم، كه ناگاه یاسر خادم، كه عهده دار كارهای امام رضا علیه السلام بود، وارد شد و گفت: «مأمون به شما سلام می رساند، و می گوید: برادرت به قربانت باد! اصحاب مكاتب مختلف و ارباب ادیان علمای كلام از تمام فرقه و مذاهب جمع هستند. اگر دوست دارید، قبول زحمت فرموده، فردا به مجلس ما آمده، و سخنان آنها را بشنویید؛ اگر هم



[ صفحه 38]



دوست ندارید، اسرار نمی كنم. همچنین اگر مایل باشید، ما به خدمت شما می آییم؛ و این امر، برای ما آسان است.» حضرت امام رضا علیه السلام در یك جمله ی كوتاه و پر معنا فرمودند: «سلام مرا به او برسان و بگو، چه می خواهی! من ان شاء الله صبح نزد شما خواهم آمد.»

نوفلی (ره) - یكی از یاران آن حضرت - می گوید: وقتی یاسر خادم، از محضر امام علیه السلام بیرون رفت، حضرت نگاهی به من انداختند و فرمودند: «تو اهل عراق هستی؛ و مردم عراق، ظریف و باهوش هستند. در این باره چه می اندیشی؟ مأمون چه نقشه یی در سر دارد، كه اهل شرك و علمای مذاهب را گرد آورده است؟» گفتم: «او می خواهد شما را محك بزند، و به پایه های علمی شما پی ببرد، ولی به خدا سوگند! كار خود را بر پایه ی سستی بنا نهاده است.» امام علیه السلام فرمودند: «چه بنایی ساخته، و چه نقشه یی طرح كرده است؟» نوفلی كه معرفت كامل نسبت به مقام امام علیه السلام نداشت، از توطئه ی مأمون دچار وحشت شده بود! او گفت: «علمای علم كلام، اهل بدعتند، و مخالف دانشمندان اسلام می باشند، چرا كه عالم، واقعیت ها را انكار نمی كند، اما اینها اهل انكار و سفسطه اند. اگر دلیل بیاورید كه خدا یكی است، می گویند این دلیل را قبول نداریم. اگر بگویی حضرت محمد صلی الله علیه و آله خاتم پیامبران و رسول الله است، می گویند، رسالتش را اثبات كن! خلاصه اینكه، در برابر انسان دست به مغلطه و انكار می زنند، و آنقدر سفسطه می كنند، تا انسان دست از حرف خود بر دارد. فدایت شوم! از اینها بر حذر باش!» آن سرور شیعیان تبسمی كردند، و فرمودند: «ای نوفلی! تو می ترسی دلایل مرا باطل كنند، و راه را بر من بندند؟» نوفلی كه متوجه اشتباه خود در محضر مبارك امام معصوم علیه السلام شده بود، گفت: «نه! به خدا سوگند! من هرگز بر تو نمی ترسم! امیدوارم خداوند تو را بر آنها پیروز نماید!» حضرت رضا علیه السلام فرمودند: «ای نوفلی! دوست داری بدانی كه مأمون چه وقت از كار خود پشیمان می شود؟» عرض كردم: «آری! این مولای من!» آن گاه حجت خدا علیه السلام فرمودند: «هنگامی كه استدلالات مرا در برابر توراتشان به تورات بشنوند، و در برابر اهل انجیل، به انجلیشان، و در مقابل اهل زبور، به زبورشان، و در مقابل صابئین به عبریشان، و در برابر موبدان به زبان خودشان، و در برابر اهل روم به زبان



[ صفحه 39]



رومی، و در برابر پیروان مكتب ها و فرقه های مختلف، به همان زبان خودشان استدلال نمایم. آری! هنگامی كه دلیل هر كس را جداگانه و با زبان خودشان ابطال كردم، به طوری كه مذهب خود را رها كرده و قول مرا بپذیرند، و مأمون به هدف و مقامی كه درصدد آن نرسد، آن وقت پیشمان خواهد شد! هیچ حركت و قوه یی جز به اراده ی خداوند متعال عظیم نیست.»

جناب نوفلی (علیه الرحمه) می گوید: هنگامی كه صبح شد، فضل بن سهل لعنة الله علیه خدمت امام رضا علیه السلام آمد و عرض كرد: «فدایت شوم! پسر عمویت، مأمون (لعنت الله علیه) در انتظار شماست. جمعیت زیادی نزد او حاضر شده اند. نظرتان در این مورد چیست؟» آن مولای شیعیان علیه السلام فرمودند: «تو جلوتر برو، من ان شاء الله خواهم آمد!» آن گاه حضرت وضو گرفتند، و شربت سویقی [1] .

نوشیدند. به ما هم دادند، و ما نیز نوشیدیم. آن گاه در معیت آن وجود مبارك به راه افتادیم، تا وارد بر مأمون شویم.

مجلس مملو از افراد مشهور و سرشناس، اعم از عالمان، متكلمان، سادات علوی، امرای حكومتی و مردم بود. جناب محمد بن جعفر علیه السلام، عموی بزگوار آن حضرت نیز همراه با جماعتی از بنی هاشم آل ابیطالب علیهم السلام حضور داشتند. جمعی از فرماندهان لشكری و كشوری نیز آمده بودند. هنگامی كه حضرت ابوالحسن علیه السلام با وقار و هیبت مخصوص امامت، به مجلس وارد شدند، مأمون و تمام حاضرین همگی به احترام ایشان ایستادند. عموی بزرگوار آن حضرت نیز به همراه جماعتی بنی هاشم با اشتیاق خاصی از جای بلند شدند. امام علیه السلام با تعارف مأمون، بر جای مخصوصی كه قبلا مهیا شده بود، نشستند، و حضار هم بر جای خود قرار گرفتند؛ ولی جناب محمد بن جعفر علیه السلام و بنی هاشم هنوز به احترام آن حضرت ایستاده بودند. حضرت اشاره كردند كه بنشینند. همه نگاه ها به آن وجود مبارك خیره شده بود! پس از لحظاتی، مأمون با حضرت به گرمی مشغول صحبت شد، تا در حضور سادات و بنی هاشم ابراز محبت خود را به آن وجود مبارك نشان داده باشد. آن گاه مأمون (لعنة الله علیه) رو به جاثلیق كرد و گفت: «ای جاثلیق! این پسر عموی من، علی بن موسی بن جعفر علیه السلام است. او از فرزندان حضرت فاطمه علیهاالسلام، یگانه دختر پیامبر بزرگوار ما،



[ صفحه 40]



و حضرت علی بن ابیطالب علیه السلام است. من دوست دارم با او سخن بگویی و مناظره كنی، اما طریق عدالت را در بحث رها مكن.»


[1] شربت سويق، نوعي شربت است كه با آرد درست مي شود.